​دانلود کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا اثر کیگو هیگاشینو pdf

​فایل pdf کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا

​تعداد دانلود

​نماد اعتماد الکترونیک

​بخش از کتاب معجزه های خواربارفروشی نامیا

​شوتا چشم هایش را باریک کرد سرش را یک وری گرفت و گفت: «اوووم... فکر کنم همین بود.» آتسویا فکر کنی؟! منظورت چیه؟ مگه همین نیست؟ شوتا «آره. فکر کنم همینه آخه دفعه قبل که اومدم یه کم فرق داشت. مطمئنم یه جورهایی نوتر بود.»
آتسویا: «اون موقع که اومده بودی روز بوده دیگه؟ احتمالاً به خاطر همونهشوتا «شاید.»آتسویا چراغ قوه ای از کیفش درآورد و آن را به سمت کرکره گرفت تابلویی بالای کرکره دید.
کوهی ناله ای کرد «من گشنمه یعنی این دوروبر سوپرمارکت هست؟ آتسویا با چشم غره به او گفت حتی اگر باشه قرار نیست بری اونجا تا صبح همین جا هستیم.برین بخوابین تا زود بگذرهکوهی سرش را انداخت پایین و زانوهایش را بغل کرد ولی وقتی این قدر گشنمه خوابم نمیبره.» شوتا راست میگه تازه کی میخواد توی همچین جای کثیفی دراز بکشه؟ بهتره حداقل چیزی پیدا کنیم بندازیم زیرمون.